به چـشـمـهـایـت بگــو . . .
نـگـاهـم نـڪـنـنـد .
بـگـو وقـتـے خـیـره ات مـے شـوم
به چـشـمـهـایـت بگــو . . .
سر
نـگـاهـم نـڪـنـنـد .
بـگـو وقـتـے خـیـره ات مـے شـوم
سرشـاטּ بـه ڪـار خـودشـاטּ بـاشـد . . . !
نـه ڪـه فـڪـر ڪـنـے خـجـالـت مـے ڪـشـم هـا . . .
نـه !
حســــــــ بودنت قشنگ تریـــ ـــ ــن حس دنیاست
تو ڪـﮧ باشی ..
هر روز را .. نـــ ــــــ ــــ ـــــه!
هر ثانیه را .. عشــ ♥ــ ــ ♥ـق است !!
حـواسـم نـیـسـت . . . عـاشـقـت مـی شـوم…!
خدایا …
در انجماد نگاه های سرد این مردم … دلم برای ” جهنمت ” تنگ
شده است
از آشه نخورده روزگار چنان دهانم سوخت،
که از ترس ،
"آب یخ" را هم فوت میکنم.
تو مپندار که مهر از دل محزون نرود
آتش عشق به جان افتد و بیرون نرود
وین محبت به سد افسانه و افسون نرود
چه گمان غلط است این ، برود چون نرود
چند کس از تو و یاران تو آزرده شود
دوزخ از سردی این طایفه افسرده شود
تو مپندار که مهر از دل محزون نرود
آتش عشق به جان افتد و بیرون نرود
وین محبت به سد افسانه و افسون نرود
چه گمان غلط است این ، برود چون نرود
چند کس از تو و یاران تو آزرده شود
دوزخ از سردی این طایفه افسرده شود
تو مپندار که مهر از دل محزون نرود
آتش عشق به جان افتد و بیرون نرود
وین محبت به سد افسانه و افسون نرود
چه گمان غلط است این ، برود چون نرود
چند کس از تو و یاران تو آزرده شود
دوزخ از سردی این طایفه افسرده شود
تو مپندار که مهر از دل محزون نرود
آتش عشق به جان افتد و بیرون نرود
وین محبت به سد افسانه و افسون نرود
چه گمان غلط است این ، برود چون نرود
چند کس از تو و یاران تو آزرده شود
دوزخ از سردی این طایفه افسرده شود
تو مپندار که مهر از دل محزون نرود
آتش عشق به جان افتد و بیرون نرود
وین محبت به سد افسانه و افسون نرود
چه گمان غلط است این ، برود چون نرود
چند کس از تو و یاران تو آزرده شود
دوزخ از سردی این طایفه افسرده شود
عجــــــــــــــــــیجــــــــــم کجایی؟؟؟
از تمـــــآمـ دلتنگـــــــــی هــــآ
از اشکــــــــ هــآ و شکـآیتـــ هــآ کـــه بگــذریـــمـ
بــآیـد اعـتــرآفـــ کــنــمـ مـــآدرمــ که میخنــدد خــوشبـختـــــــم
از تمـــــآمـ دلتنگـــــــــی هــــآ
از اشکــــــــ هــآ و شکـآیتـــ هــآ کـــه بگــذریـــمـ
بــآیـد اعـتــرآفـــ کــنــمـ مـــآدرمــ که میخنــدد خــوشبـختـــــــم
از تمـــــآمـ دلتنگـــــــــی هــــآ
از اشکــــــــ هــآ و شکـآیتـــ هــآ کـــه بگــذریـــمـ
بــآیـد اعـتــرآفـــ کــنــمـ مـــآدرمــ که میخنــدد خــوشبـختـــــــم
کجایی چرا کم پیدا شدی؟
آپت لایک
سلاااااااااااام روناک جان
همــــیشـه دقــیقآ وقـــــتی پـُر از حـــرفی
وقتـــی بغــــض میکـــُنی
وقتـــی دآغونــــی
وقــــتی دلــِت شکــــستـ ه
دقیقــــا همیـــن وقـــــتآ
انقــــدر حـ ـرف دآری کـــه فقــط میتونــی بگـ ـی :
"بیخـــیال"
خسته تر از من… سایه ام
زانو میزند کنار گریزهای من
افسوس میخورد
رنج میبرد
صبوری میکند با کسی که
بودن را
به خودش
و به سایهای که زانو میزند کنارش
بدهکار است
خسته تر از من… سایه ام
زانو میزند کنار گریزهای من
افسوس میخورد
رنج میبرد
صبوری میکند با کسی که
بودن را
به خودش
و به سایهای که زانو میزند کنارش
بدهکار است
خسته تر از من… سایه ام
زانو میزند کنار گریزهای من
افسوس میخورد
رنج میبرد
صبوری میکند با کسی که
بودن را
به خودش
و به سایهای که زانو میزند کنارش
بدهکار است
خسته تر از من… سایه ام
زانو میزند کنار گریزهای من
افسوس میخورد
رنج میبرد
صبوری میکند با کسی که
بودن را
به خودش
و به سایهای که زانو میزند کنارش
بدهکار است
چقدر ساده فراموش کردی
وقتی هنوز
اتاقم بوی تو را در خود دارد
وقتی هنوز رد انگشتانت
روی احساسم مانده است
کاش پیش از رفتنت
فراموش کردن را
به من هم یاد میدادی…
عـــــــــــــــآشقتم
چقدر ساده فراموش کردی
وقتی هنوز
اتاقم بوی تو را در خود دارد
وقتی هنوز رد انگشتانت
روی احساسم مانده است
کاش پیش از رفتنت
فراموش کردن را
به من هم یاد میدادی…
چقدر ساده فراموش کردی
وقتی هنوز
اتاقم بوی تو را در خود دارد
وقتی هنوز رد انگشتانت
روی احساسم مانده است
کاش پیش از رفتنت
فراموش کردن را
به من هم یاد میدادی…
چقدر ساده فراموش کردی
وقتی هنوز
اتاقم بوی تو را در خود دارد
وقتی هنوز رد انگشتانت
روی احساسم مانده است
کاش پیش از رفتنت
فراموش کردن را
به من هم یاد میدادی…
چقدر ساده فراموش کردی
وقتی هنوز
اتاقم بوی تو را در خود دارد
وقتی هنوز رد انگشتانت
روی احساسم مانده است
کاش پیش از رفتنت
فراموش کردن را
به من هم یاد میدادی…
فدات شم خیلی قشنگ بود
سلام عزیزدلم
کجا بودی عشقم
دلم واست خیلی تنگ شده بود
سلــآمــ عزیــزم
آپـتـــ خیلیــ قشنگــ بود
مرسیـ خبر کردیــ ..:
eshghaaaaaaam ali bodddddddd
manam
boooooooossssssssssssssssssssssss