با تو هستم سهراب

با تو هستم سهراب ! تو که گفتی " گل شبدر چه کم از لاله ی قرمز دارد؟ "

 

راست می گویی تو ! چه تفاوت دارد قفس تنگ دلم ،

 

خالی از کس باشد، یا به قول تو پر از ناکس و کرکس باشد؟!!!

 

من نه تنها چشمم ، واژه را هم شستم ....

 

فکر را... خاطره را ... خواب یک پنجره را ... زیر باران بردم ... چترها را بستم ...

 

من به این مردم شهر پیوستم.

 

من نوشتم همه ی حرف دلم ...

 

آرزو کردم و گفتم  که هوا ،عشق،زمین مال من است ...

 

ولی افسوس "نشد"...!

 

زیر باران من نه عاشق دیدم ... نه که حتی یک دوست!!!

 

" زیر باران من فقط خیس شدم " !!!

 

باز هم میگویی " چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید؟!!!!

 

رفیقان راه

ماسه ها فراموشکار ترین رفیقان راهند ،

 

پا به پایت می آیند.

 

آنقدر که گاهی سماجتشان در همراهی ،

 

حوصله ات را سر می برد،

 

اما کافی است تا اندک بادی بوزد

 

یا خرده موجی برخیزد ،

 

تا برای همیشه بروند.

 

ما از نسل ماسه ها نیستیم

 

از نسل صدفهاییم ،

 

صدفهایی که به پاس  اقامتی یکروزه ،

 

تا دنیا دنیاست ،

 

صدای دریا را برای هر گوش شنوایی زمزمه میکنند ....

 

مستی را دیدند مشعلی و جام آبی در دست ،

 

پرسیدند: کجا میروی ؟

 

گفت: می روم با آتش،بهشت را بسوزانم و

 

با آب جهنم را خاموش کنم

 

تا مردم خدا را فقط به خاطر عشق و بشریت بپرستند

 

نه بخاطر عیاشی در بهشت و ترس از جهنم

 

 

شب یلدا

شب یلدا قدم آرام بردار 

 

کمی هم احترام ما نگه دار


تو میبینی ربابم غصه دار است

 

بنی هاشم هنوزم داغدار است


صدای العطش در گوش مانده 

 

 بدنها بی کفن هر گوشه مانده


شب یلدا تو هم چله نشین باش

 

سیه پوش غم سالار دین باش

 

بت

از آدمها بت نسازید

 

این خیانت است ...

 

هم به خودتان ... هم به خودشان ...!

 

خدایی میشوند که خدایی کردن نمیدانند...!

 

و شما در آخر میشوید سر تا

 

پا کافر خدای خود ساخته

 

ای اهل زمین

 

عید گذشت و خبر از یار نیامد

 

بر زخم دل فاطمه (س) غمخوار نیامد

 

چند روز دگر مانده که با ناله بگوییم

 

ای اهل حرم میر و علمدار نیامد

 

*این الطالب بدم المقتول به کربلا*

 

وقتی سکوت میکند

سکوت ...

 

رساترین فریاد یک " زن " است ...

 

وقتی سکوت میکند ...

 

وقتی بحث نمیکند ...

 

وقتی برای به کرسی نشاندن عقایدش تلاش نمیکند

 

بفهم ...!

 

که واقعا آسیب دیده است .

 

گاهی باید

گاهی بایدنبخشید کسی را که بارها او را بخشیدی و نفهمید

 

تا این بار در آرزوی بخشش تو باشد ....

 

گاهی نباید صبر کرد...

 

باید رها کرد و رفت تا بدانند...

 

که اگر ماندی رفتن را بلد بوده ای

 

گاهی بر سر کارهایی که

 

برای دیگران انجام میدهی باید منت گذاشت ...

 

تا آن را کم اهمیت ندانند

 

آرامش

 

با دستهای خالی به دنیا آمده ایم  

 

و با دستهای خالی از دنیا خواهیم رفت

 

نگران چیزهایی که آرامش را از تو میگیرند نباش

 

 

سرگذشت

رها کردن کسی که برای شما ساخته نشده :

 

 

یعنی رسیدن به این درک که ...

 

 

برخی آدمها

 

 

بخشی از سرگذشتتان هستند

 

 

نه بخشی از سرنوشتتان

 

 

بیزاری

حتما نباید کسی پدرت را کشته باشد

 

 

تا تو از او بیزار باشی ...

 

 

آدمهایی یافت میشوند که ...

 

 

راه رفتنشان ... 

 

 

گفتنشان ...

 

 

نگاهشان و حتی لبخندشان

 

 

در تو بیزاری می رویاند

 

دلتنگی

 

 

یادتان باشد دلتنگ شدن

 

 

جزئی از فرآیند فراموشی است...

 

 

مگذارید احساس دلتنگی

 

 

شما را به آغوش کسی برگرداند که میدانید

 

 

با او آینده ای ندارید

 

 

خداوند جواب میدهد

نیازی به انتقام نیست !

 

 

فقط منتظر بمان ...

 

 

آنها که آزارت می دهند

 

 

سرانجام به خود آسیب می زنند

 

 

و اگر بخت مدد کند...

 

 

خداوند اجازه میدهد تماشاگرشان باشی

تولدم...

 

 

لحظه های مرگم بیشتر از تولدم بوده اند من هر شبانگاه

 

 

پشت بغض های شبانه ام هزاران بار مرده ام...

 

 

تلخی شراب شبانه ام را میچشم

 

 

شاید طلوع فردا شیرین بتابد

شب قدر

 

 

تو این شبها یادت بیاد

 

اگه در تمام سال از ازدحام آدما

 

و دنیاشون داشتی خفه میشدی...

 

از حرفهایی که نمیخواستی بزنی...

 

از چیزایی که نمیخواستی بشنوی....

 

از چهره ایی که نمیخواستی ببینی.....

 

از .... از.. از همه دلخوریات...

 

از همه بغضها، گریه ها و هق هق ها....

 

دنیای تیره ای که داره با طنابش خفه ات میکنه...

 

و تو هی دست و پا میزنی که تسلیمش نشی...

 

حالا جای اون همه مصیبت،

 

دسته دسته ملک از آسمون فرود میاد....

 

میان که کنار دستت بشینن و

 

با بنده دردمند همه یه صدا خدا رو صدا کنند....

 

حالا دیگه شلوغیا آزارت نمیده...

 

تو هم قاطی فرشته هایی.....

 

 صدای یا رب تون عرش رو تکون میده...

 

این شبهای قدر هم میگذره.....

 

نمیدونم تو این شبها چی برامون رقم میخوره...

 

اما مطمئنم تمام نجواها و صداها و فریادها شنیده میشه...

 

همه چی رو سپردیم دست خدای کریم....

 

دیگه خودش میدونه و کرمش


 

دراین شبهای قدر با تمام وجود دعا کنید

 

تا یاد و خوشنودی خداوند بزرگ

 

 توشه سفر یک ساله مان باشد.

 

مرا هم از دعای خیرتان بی نصیب نگذارید...

 

محتاج دعای شما خوبانم...